NOORANOORA، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

قشنگترین هدیه خدا

بازی

سلام گل نازم چند روزیه که خیلی بازیگوش شدیو علاوه بر شب نخوابیدنات روزام دیگه کم میخوابی ..........  نسبت به دوروبرت حساساتر شدی و تقریبا صورتا وصداهارو تشخیص میدی مخصوصا صدای منو باباییرو از عروسکای تختت خیلی خوشت میاد هروقت میذارمت تو تخت کلی باهاشون حرف میزنی  ........... کلی از این حالتت عکسو فیلم دارم یه چندتاشو میذارم برات اینجا تعجبیدی   اینجا دیگه مثلا میخوای بخوابی    اینجا دیگه منو از رو بردی انقدر عکس گرفتمو دکمه این عروسکارو زدمو چرخیدنو اهنگ زدن ولی خواب به چشمات نیومد ...
25 فروردين 1392

خاطره زایمان

بلاخره خوابیدی و به من فرصت دادی بیام تا بعداز 3 ماه خاطره اون روز قشنگو بنویسم ........ 8 ماه از قدم گذاشتنت تو دلم میگذشت و من همش نگران کارهایی بودم که باید انجام میدادم مثل خریدن ظرفای یکبار مصرف تزیینات تولد هماهنگی با رستوران تزیین اتاقت و خیلی کارهای دیگه که همشو خودم دوست داشتم انجام بدم اونم قبل از اومدنت....... یک هفته ای بود که بابایی بهم قول داده بودتا برای خرید ظرفا بریم ولی نمیشد 3 شنبه مامان بزرگ گفت بیا باهم بریم اما عصر............منم تصمیم داشتم قبل از اون به ارایشگاه برم قبول کردم ساعت2 وقت ارایشگاه گرفتم نزدیک خونه راستش از پیاده روی زیاد میترسیدم اولین بار بود که میخواستم به اون ارایشگاه برم  رفت...
22 فروردين 1392

تولد نورا

    نوشتن از نورا لذت بخشترین کار ممکن برای منه و بهترین بخشش روزی که با تما دلهره به دنیا اومد یک ماه زودتر از موعد مقرر با اینکه 11 روز تو دستگاه بود تمام سختیاش دلپذیرو خاطره انگیزه............. نورا الان 2 ماه و نیمست و این عکس درست بعد از مرخص شدن از بیمارستان گرفته شده نورای قشنگم بهترین هدیه خدابه من و بابایی هستی و واقعا تا قبل از اومدنت نمیدونم این سالارو چه جوری زندگی کردم ..............لحظه به دنیا اومدنت بهترین لحظه عمرمه  ...............12 دی 91 روزی که هیچ وقت فراموشش نمیکنم اون روزو باتمام دلهر ه هاش عاشقانه میپرستم لحظه ای که برای اولین بار صدای گریتو شنیدم و پرستار صورتتو روی صور...
22 فروردين 1392

آتلیه نورا

روز 26 بهمن 91 رفتیم اتلیه" هاله حیدری "............نورا جونم شما درست 44 روزه بودی همه اونجا عاشقت شدن چون خیلی آروم بودی البته اونموقع هنوز دل دردات شروع نشده تا خاله های اونجا بفهمن وقتی گریه میکنی چه جوری میشی از ساعت 11 تا 2 اونجا بودیم حسابی به بندو بساطشون جیش کردی ولی باز خوبه کار دیگه ای نکردی آخراش دیگه اذیتمون کردی ولی تا اومدیم تو ماشین خوابیدی فکر کنم خیلی خستت کردیم چون از ساعت 2 تا 6 یه سره خواب بودی خیلی روز خوبی بود ...اولین باری که با دخترم اتلیه رفتم ............قرار شد همه عکساتو اونجا بندازیم و بعد از 6 سالگی همرو تو یه آلبوم چاپ کنیم           ...
22 فروردين 1392

کاردستی های مامان نرگس

از وقتی فهمیدم تو تودلمی همه تلاشمو کردم تا برای مهمونیت یه چیزایی اماده کنم بلاخره تصمیم گرفتم کارت دعوتو گیفتای مهمونیو خودم درست کنم یه روز با عمه ها رفتیم بازار و وسایلشو خریدیم و درست تا قبل از اومدنت حاضرشون کردم به خیالم یک ماهم فرصت دارم اگه کمو کاستی داشت راستو ریسشون کنم..........       ...
22 فروردين 1392

بازگشت از سفر

بالاخره از سفر 10 روزمون برگشتیم من که اصلا نفهمیدم چطوری گذشت چونکه جنابعالی شبا تا ساعت 5 بیدار بودیو روز میخوابیدی منم روزا که همه بیدار بودن گیج بودم  البته دکتر گفته این کولیکه که باعث بیدار بودنت میشه و  ایشالا تا 4 ماهگیت اگه شانس بیاریم خوب میشه اگه نه باید تا 6 ماهگیت تحمل کنیم امروز شما 94 روزه شدی یعنی 3 ماهو 4 روزه که هر دفعه چشمم به صورت ماهت میوفته خدارو هزار بار به خاطر هدیه قشنگی که بهم داده شکر میکنم ......  دقیقا روز 12 فروردین که 3ماهت تموم  شد ساعت 3 صبح بود فکر کنم .......دلت درد میکرد داشتی شیرمیخوردی منم دعا دعا میکردم زودتر این دل درد لعنتی تموم بشه و بتونی بخوابی یهو زل زدی تو چشمام انگ...
22 فروردين 1392

قشنگتراز عاشقی

امروزبابایی کلیدکرده زودتر بریم مسافرت ولی من خیلی نگران توام اخه اونجا خیلی سرده نهاوندو میگم میترسم برات مشکلی پیش بیاد . خداکنه هوا خوب بشه بابییت که بیخیال نمیشه . راستی چند روزه  صداهای ملوسی از خودت در میاری یهو قهقه میزنی که دل من ضعف میره میخوام بخورمت اینقدر عاشق این صداهاتم که زودتر از تو بیدار میشم یه وقت از دستم نره . مامانی راستشو بخوای از روزی که فهمیدم تو تو دلمی یه احساس عجیبی بهم میگفت که دختری هرچند اکثرا از شکل ظاهریم میگفتن پسره ولی حسم بهم دروغ نگفت  و الان خوشحالم که حس قشنگ مادر بودنو توام ایشالا یه روز تجربه خواهی کرد حسی که با تمام احساسات دنیا فرق داره قشنگتر از  هر عاشقی................ ...
22 فروردين 1392

10 اشتباه پدر و مادرهای جوان

  10 اشتباه پدر و مادرهای جوان   همه والدین اشتباه می‌کنند، باور ندارید؟ به پدر و مادر خود فکر کنید. بدون شک فهرستی از اشتباهات آنها به ذهنتان می‌آید. حقیقت این است که هیچ‌کس مصون از خطا نیست، مخصوصا کسانی که تازه پدر و مادر می‌شوند. اگر شما 10 اشتباهی را که اغلب پدر و مادر‌ها در مورد فرزند اول‌شان انجام می‌دهند، بدانید، شاید دیگر این اشتباهات را در مورد فرزند خود تکرار نکنید. در این نوشتار10 اشتباه شایع و راه حل پرهیز از انجام آنها آورده شده است.     مشکلات کودک و ترس والدین   بسیاری از افرادی که تازه پدر و مادر شده‌اند نسبت به همه رفتارهای کودک از جمله ن...
22 فروردين 1392

دل درد شبونه

مامانی عزیز دلم الان که دارم این پستو میذارم ساعت٤.٣٠ صبحه و شما تقریبا١٠ دقیقست خوابیدی البته من باورم نمیشه چون هی میخوابی بیدار میشی گفتم تو این فاصله بیام این مطلبوبذارم ........نمیدونی این روزا چقدر خسته میشم شبا یعنی صبحها بعد از نماز صبح میخوابم و با اینکه تا قبل از ظهر میخوابم بازم اخر شبا که میشه هیچ انرژی ندارم البته بابایی خیلی کمکم میکنه ولی من خیلی خسته میشم اخه کارای خونه و اشپزیم هست ولی با این حال این حس قشنگ خسته شدنو با هیچ چیز تو دنیا عوض نمیکنم همه این سختی هارو به خاطر قشنگترین هدیه خدا به جون میخرم ................ خوابای آبی ببینی گلکم ...
22 فروردين 1392

اولین عیدنورا

امروز 1 فروردین 92 اولین عیدی که کنار قشنگترین هدیه خدا تو نورای عزیزم هستم خدارو شاکرم و امیدوارم این احساس قشنگو برای همه اونایی که آرزشو دارن رقم بزنه. از خدا بهترین روزها و لحظه هارو برات میخوام.. این اولین عیدته مامانی وسط هفت سین.           اینجا بابایی چادر سرت کرده   ...
22 فروردين 1392
1